دلنوشته های یه آجی دلتنگ

دلم واسه داداش گلم تنگ شده . . . دلیل دیگه ای می خواین برای نوشتن؟

دلنوشته های یه آجی دلتنگ

دلم واسه داداش گلم تنگ شده . . . دلیل دیگه ای می خواین برای نوشتن؟

این سردرد لعنتی

یه کم دیره واسه آپ کردن 

روتین نیس خوب 

 

دیروز این موقع دیدن یه فیلم توپ تموم شد 

Gloomy Sunday 

دوست جونم فیلمو داده بم ببینم 

و روانی شدم 

عاشقش شدم 

خیلیییییییییییییییییی خوشگل بود خییییییییییییلییی 

حتما ببینین 

محشررررررررررررررررره 

 

بعدش به دلیل کمبود خواب٬ خیلی زود خوابم برد 

ساعت ده پاشدم دیدم دوس جونم صدبار اس ام اس و زنگ زده که بگه ۹ تمرینه  

خب خوابم برد دیییگه  

بعد عین سگ پاشدم 

کتاب خوندم 

بعدازظهرم با یکی دیگه از دوستام رفتم پارچه اینا بگیریم 

گوشیش از دستش افتاد  

تلق 

کف پیاده روی آسفالت 

دهن ما رو هم آسفالت کرد 

روشن نشد دیگه!!!!!!!!! 

 

کلی ور زدم 

سرشو خورردم 

حرفای مسخره 

آخه یکی نیس بگه الاااغ 

واسه تو جالبه  

باید واسه اونم جالب باشه؟؟ 

کلا همین طورم 

واسم مهم نیس  

یه حرفیو بخوام بزنم میزنم 

به من چه که تو حوصلشو نداری؟؟؟ 

 


 

سرگیجه 

سردرد 

چشام سیاهی میره 

عادت دارم 

عادت بدیه 

ولی هست 

جزء لاینفک زندگیمه 

 

سرگیجه 

سردرد 

سرم داره منفجر میشه 

تااره 

به زور میخونم 

به زور می بینم 

به زور دگمه های صفحه کلیدو تشخیص میدم 

از اون روزاس 

امیدوارم مانع از حرکتم نشه 

چون امروز خیلی کار دارم 

 

سرگیجه 

سردرد 

چیز خوبیه ولی 

عادت بدیه 

اما وجودشو ضروری میبینم 

باید باشه 

همه فک میکنن باید برم دکتر 

پرانتز باز: رفتم 

از بس همه غر زدن رفتم 

فایده نداره 

نمی فهمن!! 

فکردن مال تغذیه اس! 

کلی قرص کردن تو حلقم 

ولی هنوز همونه که هست 

مطمئنم مال تغذیه نیس 

اصن تابلوئه : پرانتز بسته 

همه فک میکنن دکترا می تونن این درد شیرینو خوب کنن 

بعضی وقتا فلجم می کنه 

اما باید باشه 

یه بار که فکردم کور شدم!!!!!!!!!!!!
یک دقیقه تمام هیچی رو نمیدیدم 

سفیدِ سفید شد همه جا 

به زورِ جهت یابی و این چیزا و با کمک در و دیوار٬ اتاقمو پیدا کردم  

دراز کشیدم 

همه جا سفید بود 

چشامو بستم 

همه جا سفید بود 

چشامو باز کردم 

همه جا سفید بود 

گفتم کور شدم رفت 

داشتم به زندگی جدید فک می کردم 

که حس کردم 

دیگه همه جا سفید نیس 

قاطیش رنگای دیگه هم بود 

خیلیییییییی تااار 

یواش یواش اتاقمو شناختم 

و من هنوز می بینم 

 

 

سرگیجه ام هنوز سر جاشه 

و من کلی کار دارم 

 

سرگیجه 

سردرد 

درد 

درد 

ضعف 

تخلیه 

گاهی وقتا فک می کنم 

یه سم توی بدنمه 

که هیچ وقت 

هیچ وقت منو ترک نمی کنه 

نه 

بد نیس 

مگه بده یکی هست که اینقد باوفاس 

که اینقد دوسم داره که همیشه 

همیشه همیشه پیشمه؟ 

این سم 

این درد 

باوفاترین موجوده 

پس خداحافظ 

میرم که با وفادارترین دوستم 

تنها باشم

نظرات 2 + ارسال نظر
مطی پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.jasad13.blogsky.com/

oخواهش می کنم دوست جون
قابلی نداشت
بازم فیل های خوشکل بهت میدم دهنت.... بشه
حال ندارم بیشتر بنویسم
شرمنده
متنت باحال بود

میسی دوست جونم
ماهی
قربونت

وحید شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://robaii.blogfa.com

خواهش دارم.
لطف دارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد