دلنوشته های یه آجی دلتنگ

دلم واسه داداش گلم تنگ شده . . . دلیل دیگه ای می خواین برای نوشتن؟

دلنوشته های یه آجی دلتنگ

دلم واسه داداش گلم تنگ شده . . . دلیل دیگه ای می خواین برای نوشتن؟

ساعت ۳ نصفه شب ...

نزدیک سحره... 

داشتم فیلم میدیدم 

یهو 

ناغافل 

بی خبر، بدون دلیل 

همون حس عجیب تنهایی اومد سراغم 

می دونم چرته 

می دونم اینقد دوستای خوب دارم 

اینقد آدم خوب هست دور و برم 

که تنها نباشم 

اما خاصیت این حسه دیگه 

که نمی دونم چرا هر چند وقت یک بار میاد سراغم 

حس می کنم همه اینقد غرق مشکلای خودشونن 

که دلیلی نداره احساسشونو، وقتشونو و ذهنشونو صرف تو کنن 

بشون حق میدم 

به خودم چی؟ 

نمی دونم 

فقط الان حس می کنم تنهام 

هیشکیِ هیشکی نیس 

به جز تو 

دلم واست تنگه 

دلم واسه دستای مهربونت تنگه  

تویی که همیشه 

با هر مشکلی که داشتی 

برام وقت داشتی 

حتی اگه مریض بودی 

اگه بیمارستان بودی 

حتی اون موقع که قفسه سینت شکسته بود و من نمی دونستم 

واسم همه چی می ذاشتی 

هیچی کم نذاشتی 

اه 

اشک 

چه مهمون ناخونده ای شده واسه من این روزا 

حتی نمی ذاره نوشتنم تموم شه 

یاد خوبیات که می افتم 

از خودم بدم میاد 

و تو میگی "منم یه آدمم مثل بقیه... مگه بقیه فرقشون با من چیه؟" 

فرقت اینه که زیادی خوبی  

 

قربونت 

آجی دلتنگ تو

وقتی دوباره دلت بگیره...

امروز حالم خوب بود 

خیلی خوب 

کلی خندیدم 

کلی شاد بودم 

داشتم به زندگی عادی برمی گشتم  

ولی... 

 

 آخه چرا خدافظی اینقد بده؟ 

حالم خوب بود تا ساعت ۲۳:۳۰ امشب 

رفتم توی ف ی س ب و ک 

یه مسج از یه دوست 

اولش خوشحال شدم 

خیلی 

اما وقتی مسج رو خوندم... 

زیاد نمی شناختمش، 

مرموز بود 

هویتش پنهان بود پشت یه اسم مستعار 

اما مهم این بود که حس خوبی بش داشتم 

نمی دونم چرا 

داشتم دیگه 

باش دوست شده بودم 

باش صحبت که می کردم احساس آرامش می کردم 

اما... 

آخرین پیغامش خدافظی بود 

هنوز یه هفته از اون خدافظی نگذشته 

آخه چرا خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چرا با من این کارو می کنی؟ 

اگه اون یکی رو می دونستم تا کی منتظر خواهم بود 

اگه می دونستم مدت داره 

اما این یکی رو هیچی درموردش نمی دونم 

هیچی 

هیچ ایده ای ندارم 

شاید رفت برای همیشه 

شاید یه خاطره شد 

 

بغض به گلوم چنگ می زنه 

نمی دونم چرا 

چرا اینقد ناراحت شدم 

 

نمی دونم 

فقط می دونم که انتظارشو نداشتم 

 

می دونم که دوستش داشتم 

و نتونستم نشون بدم 

یعنی نتونستم کاری رو که می خواستم انجام بدم به انتها برسونم 

وداع نذاشت 

و این خیلی سخته 

وداع خیلی نامرده 

خیلی بدجنسه 

تمام حسای خوبو از آدم می گیره 

 

متنفرم ازش 

دلم تنگه 

به همین زودی دلم تنگ شد 

هم واسه دوستم 

هم واسه داداشم 

خدا خودت کمکم کن....

جات خالیه داداشی...

سلام 

خوبی 

من؟ خوبم، دلتنگ شما  

نصف فکرم توی روز اینه که کجایی 

می دونم کجایی 

اما نمی دونم چه شکلیه؟ 

راحتی؟ 

بیلیارد بازی می کنی؟ 

فوتبال چی؟ 

حتما بازی کن، آخه قبل رفتن این همه تمرین کردی حیفه ولش کنی هاااا  

خیلی تصورش سخته، تصور کردن این که اونجا چه شکلیه 

اولش خیلی زشت بود واسم 

یه جای خیلی خیلی زشت 

اما وقتی اونا رو گفتی 

یه جای خوب، قشنگ تصور می کنم 

نمی دونم چقدشو واسه دلخوشی من گفتی 

امیدوارم همش واقعیت باشه 

دلم روشنه 

که سختت نیس 

که این ... ماه و ... روز بدون دردسر می گذره 


منم اینجا منتظر 

چشم به راه 

 

دارم سعی می کنم سرم رو گرم کنم 

هستن آدمایی که وجودشون بم دلگرمی می ده 

که با اینکه خودشون مشکل دارن، ناراحتی دارن 

اما امید میدن 

حرفای خوب می زنن 

حرفای قشنگ  

کمکت می کنن 

الان چندتایی هستن این دور و برا 

که اینجورین 

که خیلی حرفاشون کمکم کرده 

دستشون درد نکنه 

مدیونم 

 

نیستی که واست تعریف کنم 

 

اتفاقای جالبی بعضی وقتا می افته 

دهنم سرویس شد 

بعدا واست تعریف می کنم 


ااااااااااااااااا 

4 روز گذشته 

فقط 4 روز؟ 

آره 4 روز 

اشکالی نداره 

یه روزی میاد که می نویسم 

4 روز مونده 

فقط 4 روز 

 

4 روز گذشته 

یعنی ... ماه و ... روز مونده 

چه خوب 

ای کاش سرعتش بیشتر شه 

زودتر بگذره  


 

از اون روز که رفتی بدون استثنا 

شبا بیدارم 

و روزا 

گاها می خوابم 

2 ساعت 

4 ساعت 

بالاخره می خوابم دیگه چه فرقی می کنه 

نگران نباش 

پوستم خراب نمیشه  


 

خلاصه کلام 

دلم تنگه 

ولی روشن 


 

راستی اون روزی که گفتی برمی گردی 

رو تو تقویم نگاه کردم 

جمعه اس!! 

جلوش نوشتم 

شاید این جمعه بیاید، شاید 

شایدش هم مال اینه که ایشالا زودتر بیای 

خودت گفتی میشه زود تر هم  


خوش باشی 

سخت نگیر تا دنیا هم سخت نگیره 

توصیه هام یادت نره ها 

قربونت 

بای بای

از اون روزا بود...!!

دیشب با یه دوست برای اولین بار ملاقات کردم 

از اون ملاقاتای نادر 

از اونا که توی زندگی هر آدمی کم اتفاق می افته 

البته خداییش تو این مدت با آدمای کمی آشنا نشدم که خیلی ماه باشن 

که خیلی دوست داشتنی باشن 

هرکدوم یه جوری خاص 

اما دیشب هم واسه خودش خیلی خاص بود 

حرفای جالبی زد 

دستش درد نکنه 

خیلی بم کمک کرد 

احساس می کنم از اوناییه که خیلی توی زندگیم 

توی افکارم 

توی فلسفه بافی هام کمکم کنه... 

دوباره....

دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه
وقت از تو خوندنه ستاره ترانه هام
اسم تو برای من قشنگ ترین آهنگه

بی تو یک پرنده اسیر بی پروازم
با تو اما می رسم به قله آوازم
اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم

با یه چشمک دوباره، منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم، تویی تنها راه چاره
آی ستاره آی ستاره، بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره

تویی که عشقمو از نگاه من می خونی
تویی که تو تپش ترانه هام مهمونی
تویی که هم نفس همیشه آوازی
تویی که آخر قصه منو می دونی

اگه کوچه صِدام یه کوچه باریکه
اگه خونه ام بی چراغه، چشم تو تاریکه
می دونم آخر قصه می رسی به داد من
لحظه یکی شدن تو آینه ها نزدیکه

با یه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم، تویی تنها راه چاره
آی ستاره آی ستاره، بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره

اگه کوچه صِدام یه کوچه باریکه
اگه خونه ام بی چراغه، چشم تو تاریکه
می دونم آخر قصه می رسی به داد من
لحظه یکی شدن تو آینه ها نزدیکه
نزدیکه.....

شبم گم کرده مهتابو ...

همه میگن عاشق شدی
همه.
اما نمی دونن
نمی فهمن
منم نمی تونم چیزی بگم
نمی دونم چجوری بگم که باور کنن
عشق نیست

قبلنا عاشق شدم
می دونم چه حسیه
می دونم چه تلخیایی داره
چه شیرینی هایی
می دونم دلتنگیش یعنی چی
الکی نمی گم
راستکی راستکی عشق رو تجربه کردم
تا پای خودکشی واسش رفتم
آخر ناامیدی توی عشق رو هم چشیدم
این که بدونی هیچ وقت به دستش نمیاری
اما این عشق نیست
احساس من به اون عشق نیست
عشق واسش کمه
واسش ابتره
اصلا عشق فحشه واسش
این حس من خیلی پا ک تر، خیلی والاتر، خیلی مقدس تره
حس من تا نداره، شبیه نداره
یه جورایی انگار خدا رو پیدا کردم
نه
حتی اینم نیس
انگار خدا رو بغل کردم؟
شاید
نمی دونم
در وصف نگنجد
هیشکی درک نمی کنه
نمی خوام هم درک کنه
چون فقط مال خودمه
مال خود خودم
هیشکی نمی فهمه
اشکال نداره
مهم نیست
مهم اینه که من می دونم و اون
آره
اون درک می کنه
خودش درک می کنه
می فهمه
می دونه چی میگم
همین برای من بسه
همین که من بدونم و اون
همین که خودمون دوتایی بش فک کنیم
همین کافیه
وقتی برگرده
وقتی بیاد و این سطر ها رو
این حرف ها رو بخونه
بش میگم
میگم که عشق هم کم اورد
قرار شد تو این مدت بشینیم فک کنیم
من راجع به اون
اون راجع به من
و بعد از ... ماه و ... روز نتیجش رو بگیم
اولین ماحصل ( یا به قول بچگیای خودم ماه عسل!!) فکر کردنم:
بلوری تر، شفاف تر و قشنگ تر از این حس وجود نداره
همه این احساس هم مال خود خودشه
به هیشکیم نمی دمش!

2 ساعت
نه، یک ساعت و نیم قبل از رفتنش
گفت باورم نمیشه همه چی تموم شد
گفتم تازه شروع شد
آره
تازه شروع شده
تازه وقتشو پیدا کردم که بدونم
که فکر کنم چی بش بگم
چجوری بش بگم تا
بهتر باشه واسه جفتمون
... و ... روز (منهای یک روز)
وقت دارم تا بهترین جمله رو
بهترین بهترین رو
پیدا کنم که بش بگم
تازه شروع شده
یه دوران طلایی؟؟
نقره ای؟
سفید؟
شفاف؟
نمی دونم
رنگ هم حتی کم میاره اینجا
یه دوران خاص
آره خاص بهتره
یه دوران خاص واسه من
واسه اون
شروع شده
یه دوران با مدت نامعلوم
که اولین دوره اش
... ماه  و ... روزه

رفت...

هنوز یه روز نشده 

ساعت 5 صبح دیروز رفت 

رفت که رفت 

رفت تا ... ماه و ... روز دیگه 

روز شماری شروع شد 

آخرین حرفاش، آخرین SMS قبل از رفتنش: 

"آجی خانوم 

خوبی بدی دیدی حلال کن 

قربونت 

مواظب خودت باش 

:* :* ;( 

من دیگه برم 

دیر شد 

تو خودت داری گریه می کنی اشک من درنیاد ؟ 

حرف آخر اینکه دوست دارم 

بای" 

 

هنوز هیچی نشده دلم تنگه 

داغونم 

می خوامش 

امروز سخت ترین روز زندگی ام بود 

فکر و خیال مسخره 

خدافظی 

اینکه همش می خواستم باش حرف بزنم 

 ولی نبود 

  

 

رفت 

چه راحت 

چقد خدافظی سخته 

خیلی سخت 

خدا نصیب هیشکی نکنه این لحظه ها رو 

 


داغون بودم 

خیلی 

یه فکر مسخره درست نیم ساعت بعد از خدافظی زد به سرم 

تا ظهر 

اشکم هزار بار دراومد 

ولی یه دوست خوب که خیلی دوسش دارم که خیلی ماهه 

بام حرف زد 

امیدوارم کرد 

یه جورایی زد توسرم 

به خودم اومدم 

دستش درد نکنه 

مدیونم 


 

دوستم (همون که با داداشم آشناش کردم) یه خواب دیده 

یه خواب عجیب 

فک کنم فهمیدم یعنی چی 

فک کنم معنی این خواب عجیبو می دونم 

اما الان نمی تونم بگم 

باید صب کنم تا داداشی برگرده 

قربونش برم کار خودشه 


 

 

قبل از اینکه بره 

روز قبل از رفتنش 

گف آلبوم جدید محسن یگانه رو گوش دادی؟ 

آهنگ سکوت 

همون شب دوستم SMS داد در باب حال و روز من و داداشیم: 

سکوت قلبتو بشکن و برگرد 

نذار این فاصله بیشتر از این شه 

نمی خوام مثل گذشته که رفتی 

دوباره آخر قصه همین شه 

 

انگاری واقعا وصف من و اونه 


تازه داره یه روز میشه 

آخ جون  

یه روزش کم میشه 

یه روز کمتر منتظرم 

اینجوری بهتره 

قربونش برم 

دلم واسش یه ذره شده ها 

دلم واسه خنده هاش 

نگاهاش 

تیکه هاش 

شعر خوندناش 

همه چیش تنگ شده 

سریع ... کند

چه زود می گذره لحظه های خوشی 

داشتن هاتو زود از دست میدی 

سختیا، انتظارا دیر می گذرن 

جون آدم رو می گیرن اما تموم نمیشن 

2 روزی که باش بودم عین گذر نور بود 

الان که آخرین لحظه هاس که هست سریع می گذرن 

الان خوابه 

آخه چند ساعت دیگه باید بره 

ولی من نمی تونم بخوابم 

می دونم بعدش سخت می گذره 

جانکاه. 

امروز کلی راجع به همه چی حرف زدیم 

دیروز هم همین طور 

دیروز کلی گریه کردم 

می خواستم برم سر کلاس 

صورتم قرمز بود 

با بدبختی اشکامو متوقف کردم 

باش کلی بحث کردم 

منظورم دعوا نیس 

بحث خوب  

با یه نتیجه خوب 

دوسش دارم 

فهمید 

عمقشو فهمید 

منم فهمیدم 

دوسم داره 

می دونم 

ماهه 

خیلی 

هرچی بگم کمه

وقتی که آروم آروم یه حسی به وجود میاد که نمی دونی اسمش چیه

از همون اول باش راحت بودم 

اونم بود 

شخصیت جالبی داشت 

من که به این راحتیا جذب کسی نمی شم، این دفعه جذبش شدم 

بعد یه مدت هر روز SMS می دادیم 

همه چیو بش می گفتم 

اصن خیلی باش راحت بودم 

همه مشکلام 

همه ناراحتیا 

همه خوشحالیا 

همش. 

یه مدت که ازش بی خبر شدم 

داشتم از نگرانی می مردم 

همه جور فکری به کله ام زد 

چند روز پیش خودش گفت هنوز مسج هات یادمه  هرچی به ذهنم می رسید مسج می کردم واسش 

بعد یک ماه و اندی فهمیدم یه مشکلی واسش پیش اومده که اصلا امکان خبر دادن و ارتباط رو نداشته 

کلی عذاب وجدان 

کلی ناراحتی یقه ام رو گرفت 

شاید از اون موقع با هم راحت تر هم شدیم 

چون فهمیدم که واقعا همه چیو بم میگه 

چون فهمید که واقعا وجودش واسم مهمه 


 یه مدت گذشت 

همین چند ماه پیش بود 

یه کسی رو باهاش آشنا کردم 

که تنها نباشه 

جفتشونو خیلی دوس داشتم آخه 

گفتم شاید اینجوری بهتره 

از اون موقع  

نمی دونم چی شد 

خیلی بیشتر دوسش دارم 

نمی دونم چرا از اون موقع خیلی بیشتر به هم نزدیک شدیم 

خیلی بیشتر دوسش دارم 


ما تو دوتا شهر مختلف زندگی می کنیم  

اون تهران 

من اصفهان

وقتی که معلوم شد برای یه مدت باید بره 

قرار شد یه سر بیاد شهر من 

اومد 

هنوز یه هفته نگذشته از اومدنش 

روز اول صبح تا شب با هم بودیم 

رفتیم چهل ستون 

میدون امام 

(واسش یادگاری گرفتم 

اونم گرفت) 

عالی قاپو 

نمایشگاه 

یادش بخیر 

تو نمایشگاه سه تا از بهترین دوستام پیشم بودن  

پارک 

بستنی خوردیم 

مامانش کلی زنگ زد  

برگشت هتل 

صبح جمعه رفتیم کوه 

اونجا نشستیم 

آهنگ گوش دادیم 

عکس گرفتیم 

کلی خاطره شد 

بعدش داداشم و دوستم (همون دوتایی که آشناشون کردم) خدافظی کردن 

جرات نداشتم نگاه کنم 

آخه چند ساعت بعدش نوبت خودم بود و از اون لحظه متنفر بودم 

بعدش رفتیم تنیس بازی کرذیم 

آخه داداشم بلده  

پدرش دراومد  

با آدم ناشی که بازی کنی همینه دیگه 

توپ خورد تو چشمش  

الهی بمیرم  چشماش سرخ شده بود 

ولی زود خوب شد 

بعد رفتیم باغ پرندگان 

اونجا کلی خندیدیم 

چراشو نمیگم  

بین خودمونه  

خسته بود 

ساعت 3 بعد از ظهر بود 

گفت یه نیم ساعت بخوابم 

گفتم بخواب 

خوابید 

همون جا 

منم فقط نگاش کردم 

خیلی زود گذشت 

خسته نشدم 

بیدار شد 

رفتیم 

رفتیم ترمینال که بره 

 

سخت ترین لحظه عمرم بود 

خدافظی 

نمی خوام 

سخته، خیلی سخت 

رفت .......

کی می دونه چی شد؟


نمی دونم از کی اینقد دوسش دارم 

نمی دونم می دونه؟ 

خدا پدر استقلال رو بیامرزه 

سر استقلال با هم آشنا شدیم 

آها  

آخه داداش واقعیم نیس 

ولی از یه داداش واقعی خیلی خیلی بیشتر دوسش دارم 

داشتم می گفتم 

سر استقلال با هم آشنا شدیم 

آخه اون موقع ها استقلالی بودم 

اونم استقلالی بود 

تو یه سایت، توی نتلاگ، یه صفحه واسه استقلال درست کرد 

منم اونجا بودم 

هییییییییی یادش بخیر 

الان دیگه هیچ کدوممون نیستیم اونجا 

ولی خاطرش توی ذهنمونه 

 

یادش بخیر 

عجب روزایی بود 

یواش یواش ارتباطمون بیشتر شد 

از یه جایی بش گفتم داداشی، بم گف آجی 

یادم نمیاد از کجا 

یادم نمیاد چرا 

اونم یادش نیس 

ولی شد دیگه 


 

بگذریم 

حالا خیلی خیلی دوسش دارم 

چون یه مدت نیستش، دلتنگی هامو میارم اینجا 

تا برگرده 

 

تا اون روز اینجا میشه دفتر خاطرات من 

دفتر دلتنگی ها 

دفتر اشک ها و لبخندها 


عاشقتم داداشم