-
رفت...
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 02:21
هنوز یه روز نشده ساعت 5 صبح دیروز رفت رفت که رفت رفت تا ... ماه و ... روز دیگه روز شماری شروع شد آخرین حرفاش، آخرین SMS قبل از رفتنش: "آجی خانوم خوبی بدی دیدی حلال کن قربونت مواظب خودت باش :* :* ;( من دیگه برم دیر شد تو خودت داری گریه می کنی اشک من درنیاد ؟ حرف آخر اینکه دوست دارم بای" هنوز هیچی نشده دلم...
-
سریع ... کند
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 02:13
چه زود می گذره لحظه های خوشی داشتن هاتو زود از دست میدی سختیا، انتظارا دیر می گذرن جون آدم رو می گیرن اما تموم نمیشن 2 روزی که باش بودم عین گذر نور بود الان که آخرین لحظه هاس که هست سریع می گذرن الان خوابه آخه چند ساعت دیگه باید بره ولی من نمی تونم بخوابم می دونم بعدش سخت می گذره جانکاه. امروز کلی راجع به همه چی حرف...
-
وقتی که آروم آروم یه حسی به وجود میاد که نمی دونی اسمش چیه
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 02:04
از همون اول باش راحت بودم اونم بود شخصیت جالبی داشت من که به این راحتیا جذب کسی نمی شم، این دفعه جذبش شدم بعد یه مدت هر روز SMS می دادیم همه چیو بش می گفتم اصن خیلی باش راحت بودم همه مشکلام همه ناراحتیا همه خوشحالیا همش. یه مدت که ازش بی خبر شدم داشتم از نگرانی می مردم همه جور فکری به کله ام زد چند روز پیش خودش گفت...
-
کی می دونه چی شد؟
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 23:36
نمی دونم از کی اینقد دوسش دارم نمی دونم می دونه؟ خدا پدر استقلال رو بیامرزه سر استقلال با هم آشنا شدیم آها آخه داداش واقعیم نیس ولی از یه داداش واقعی خیلی خیلی بیشتر دوسش دارم داشتم می گفتم سر استقلال با هم آشنا شدیم آخه اون موقع ها استقلالی بودم اونم استقلالی بود تو یه سایت، توی نتلاگ، یه صفحه واسه استقلال درست کرد...
-
اولین شب طوفان
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 23:22
سلام یه دخترم یه دختر که یه داداش داره که خیلی دوسش داره که بنا به دلایلی یه مدت ازش دوره، نمی بیندش، صداشو نمی شنوه، هیچی هیچی... هنوز شروع نشده ها، هنوز مونده تا "این مدت" شروع شه اما از الان دلم تنگه از الان هوای گریه دارم صبح میره، صبح خیلی زود، سحر دوسش دارم، خیلی زیاد می دونه می دونم . . . از فردا کله...